خوابتو دیدم.مثل آنچه هستی مهربان بودی و دنبال گمشده ات میگشتی.
گمشده ات با من همراه بود، آمده بود پیشواز.حتی بغلش نکردی.نبوسیدیش.اشکِ جاریِ چشمهایش را با دست خشک نکردی.لبخندی تحویلش دادی و مرا خواندی و دنبال گمشده ات گشتی.
آشفته بودی اما بودی
خندان و سراسیمه،از ماشین پیاده شدی اما نمیدانستی کجا باید دنبالش بگردی!
امروز خبر آمد که از سبز کردن عدسِ خشکِ جیره ی غذاییِ بیماران بند ،از پشت حصارهای رجایی شهر،گزارش بهاری دادی.
فهمیدم! گمشده ات بهاری سبز بود.
گمشده ات با من همراه بود، آمده بود پیشواز.حتی بغلش نکردی.نبوسیدیش.اشکِ جاریِ چشمهایش را با دست خشک نکردی.لبخندی تحویلش دادی و مرا خواندی و دنبال گمشده ات گشتی.
آشفته بودی اما بودی
خندان و سراسیمه،از ماشین پیاده شدی اما نمیدانستی کجا باید دنبالش بگردی!
امروز خبر آمد که از سبز کردن عدسِ خشکِ جیره ی غذاییِ بیماران بند ،از پشت حصارهای رجایی شهر،گزارش بهاری دادی.
فهمیدم! گمشده ات بهاری سبز بود.
No comments:
Post a Comment