Saturday, December 8, 2012

این خانه از پای بست ویران است

آقای روح الامینی در مناظره ای با خانم ابتکار: دهه اول انقلاب مقام معظم رهبری هر دوشنبه در مسجد دانشگاه بدون بسیاری از تشریفات تا سالهایی که رییس جمهور هم بودند، بلافاصله بعد از نماز جماعت یک سید اولاد پیغمبر، سریع،با نشاط وشاداب،صف نماز جماعت را می شکافتند، وارد گفتگوی آزادی با دانشجویان می شدند
به هر ترتیب آقای روح الامینی با ذکر این مساله نگرانند که چرا روسای جمهور قبل و فعل چنین گفتگوهایی و پاسخگویی های آسانی را برای دانشجویان دانشگاه ها در برنامه ندارند و خود را موظف به پاسخگویی به قشر دانشگاهی نمی دانند؟!
سوالی که برای من پیش آمد این که این سید اولاد پیغمبر الان هم با همان سرعت و نشاط و شادابیِ سابق بعد از دوران ریاست جمهوری، به سوال خبرنگاران و دانشجویانِ منتقد پاسخ می دهند؟
اصلن اجازه سوال به خبرنگاران می دهند؟
آیا ایشان خود باعث و مسوول این بی تفاوتی و عدم پاسخ گویی در لایه های پایین تر مدیریتِ بعد از خودشان نیستند؟از رییس جمهور های بعد از خودشان گرفته تا وزرای این روسای جمهور؟
وزیر آموزش و پروش در طی امسال حداقل با سه خبرِ کشته و زخمی و سوختن دانش آموزان بیگناه این کشور در راس خبرها قرار گرفته اند؟ شما پاسخی دیدید؟ به جز بازی من نبودم دستم بودِ وزیر و مسولین فرهنگیِ بسیج!
رطب خورده کی کند منع رطب
کسی که خود را در مقام پاسخ نبیند نمی تواند پاسخی ببیند
این خانه از پای بست ویران است

Thursday, October 11, 2012

سانسور بازی

دیر رسیدم. من معمولن دیر میرسم اما خب میرسم

بخشی از کتاب مانیفست جمهوری خواهی دفتر نخست از اکبر گنجی را با خود برای این بازیِ تمام شده آورده ام.




اكنون همه اصلاح طلبان ازمردم سالاری دفاع مي كنند ولي دقيقًا نمي گويند مرادشان از مردم سالاري چيست ؟
شمار زيادي از اصلاح طلبان تصريحًا يا تلويحًا اقتدارگراهستند وازمردم سالاري فقط نام آن را يدك مي كشند و گمان باطل مي برند كه مسائل و مشكلات كشور به صرف اينكه آﻧﻬاجايگزين جناح راست شوند،رفع وحل خواهد شد...........

Sunday, September 30, 2012

پشیمانم از رای سبزی که به شما دادم آقای موسوی

سه سال و چند ماه از آن روزهای پراحساس میگذرد.از آنروزهایی که بی محابا حتی ساعتهای استراحت و خواب،ذهنم از رای دادن و رای جمع کردن برای شما در استراحت نبود.از آنروزهایی که همه از مخالفِ تند گرفته تا خسته شده از نظام،از بازاری و کاسب و تاجر گرفته تا کارمند و نظامی وفرهنگی،همه همه به آمدن شما دلخوش کرده بودند و شما را در جمعهای خانوادگی و جمعهای خیابانی به دیگری پیشنهاد میدادند.
حالا دیگر یخ ذوب شده ی بین ما وشما که سیال شده بود و باعث شده بود با محبوبیت تمام اسم کوچک شما را فریاد بزنیم و روی درو دیوار شهرها حک کنیم دوباره منجمد شده و شما شدی آقای موسوی و این یعنی اینکه آن احساسات غلیان شده فروکش کرده و باعث شده  حداقل من یکنفر براحتی بتوانم با خودم کنار بیایم و ببینم چرا شما را اصلح میدانستم.چرا شما را عاشق شده بودم.چرا شما را تنها کسی میدانستم که این مملکت را نجات خواهد داد.
نتیجه شد: پشیمانیِ من.چرا؟چون شما تنها کاندیدی بودی که برنامه ی اقتصادی ارائه ندادید.
چون شما اگر توان جمع کردن یک تیمِ مشاورِ خوبِ اقتصادی داشتی و این تیم به شما برنامه می داد آنوقت بود که شما حرفی برای گفتن داشتید.
چون شما اگر اقتصاد مردم دغدغه ی ذهنتیان بود لاقل یک برنامه ی کوچک اقتصادی برای چهار سال ریاست جمهوری خود می
داد.اما افسوس و دریغ از این درایت.
ببینید من شما را با موفق ترین رییس جمهور های تاریخ مقایسه نکرده ام.شما را با رقیبتان مقایسه کردم و به این نتیجه رسیدم.
برخی از قیاسهای من اینها بودند:
تیمِ مشاور احمدی نژاد برنامه ی یارانه ای تعریف کرد چون دغدغه اش پول نفتِ سرِ سفره مردم بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد مسکن مهر و پیوند مهر تعریف کرد چون دغدغه اش مسکن و ازدواج مردم بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد دو هزار و پانصد شغل تعریف کرد چون دغدغه اش اشتغال جوانان بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد بیمه ی زنان خانه دار تعریف کرد چون دغدغه اش دامان زن و معراج مردبود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد برای پرداختِ هزینه های یارانه چندین و چند اختلاس تعریف کرد و نتیجه گرفت اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد حتی برای بعد از بن بستِ اختلاس،بازی دلار و سکه را تعریف کرد اما شما چی؟
محال است شما حتی در تخیلاتتان هم به دلار سه هزار تومانی می اندیشید اما آنها تخیل را واقعی کردند شما موفق بودید یا آنها؟
آنها وعده ی مدیریت جهانی دادند و موفق شدند که با دلار سه هزار تومانی جهان را مدیریت کنند و بخندند به شعار ناتوانی مدیریت نانوایی،که شما سر می دادید و ریش سبز کسانی که به شما رای دادند.
آنها کاری کرده اند که اگر یک آمریکایی نیت کند دلار بخرد مجبور شود سه هزار تومان پول بپردازد.کدام بیشتر است یک یا سه؟
دیدید به چه راحتی مدیریت را سه قبضه کردند؟
آنها نفت را بخشیدند و در ازایش دلار را دست گرفتند.آخر شما بگویید نفتی که با پشم معامله میشود پرسود تر است یا دلاری که در ازایِ یکش، سه میگیرند؟
نخندید جناب موسوی،به این فکر کنید که شما هم اگر توان این را داشتید که به دلار سه هزار تومانی حتی فکر بکنید نظرِ نزدیک به شما بوفور یافت میشد.
و من حق ندارم از نبود برنامه ی اقتصادی شما گله مند باشم واز رای سبزم پشیمان؟
اصلن شما را چه به ریاست جمهور؟ شما دیر فهمیدید که برای اینکار ساخته نشده اید،تازه اصرار هم میکردید.حالا که آن گوشه نشسته اید و نقاشی میکنید راحت تر نیستید خدایی؟

من پشیمانم از رایِ سبزی که به شما دادم چون با رای سبزم حتی سبزی هم نمی توانم بخرم چون برنامه ی اقتصادی نداشتید.
اما آنها که به شما رای ندادند،صد و شصت نفری به نیویورک سفر میکنند تا در بلاد کفر معامله هایی کنند که در ایران نمی توانند و این نتیجه ی درایت یک سر تیم خوب بود برای جمع کردن بهترین،پاکترین و خط قرمز ترین مشاورانی بود که توانایی معرفی یک برنامه ی هوشمند اقتصادی را دارا بودند.
حالا شما بمانید در آرزوهای رنگیتان برای اعتلای ایران.
من هم حالا که فهمیده شدم و از احساسات به دور شده ام تصمیم گرفته ام دیگر رای ندهم چون شما که قطعن نیستید احساساتمان را جریحه دار کنی.
رقیبتان هم دیگر نیست تا یک برنامه ی اقتصادی برای چند سال آینده تعریف کند.
 دیگران هم که یکی تک رای انداز است و یکی تک خورِ رای.
مددوف هم نشد پوتین که به او اعتماد کنم.

Sunday, June 3, 2012

هاله ای نقش بر پیشانی برج دروغ

دروغ چرا؟ 
فراموش کرده بودم یازدهم صبحی از خردادی پر حادثه با عزت به همراهی عزت رفتی.این نیز از اثرات همان عادت ما به خرداد پرکافور بود!
سپیده دم پانزدهم به دنبال سالروز پرکشیدنت میگشتم تا یادی از آن روز لعنتی داشته باشم
آنروزی که نگاهت تا همیشه بر رخ اولی الامر قاتلانت نقش خواهد بست.آن نگاه نافذ.آن نگاه پر از مهر.آن نگاه باحیا
که خوابی مرا در برگرفته بود. ای داد!
رفتی و رفتنت هاله ای شد کنار هاله ای که  به دروغ بر سر خود تنیده بودند! اما هاله ی تو را تا ابد بر سر خود حقیقتی خواهند دید.
هاله ی دروغ را اگر چه نورانی میدانند اما هاله ی عزت را انکار نمی توانند.
هاله خانم تو تا ابد بر پیشانیِ برج دروغ نقش خواهی بست. تو سند رذالت کوهِ دروغ خواهی بود تا روزی در دادگاهی دادت از بیدادگران متوهم ستانده شود.
به امید آنروز و به امید روزی که فراموشت نکنیم.

Friday, May 25, 2012

ما به خرداد پرکافور عادت خواهیم کرد

سربازی که میرفتی تو غذات کافور می ریختند تا احساساتی نداشته باشی که بخواهی کنترلش کنی.
بخشنامه شد که این کار بر روی سلامتِ جنس مرد  در دراز مدت اثر خواهد گذاشت لغو کنید.به هر ترتیب لغو شد.
اما احساس میکنم عرض یکسال گذشته کافوری که خورد ما دادند بیشتر و بیشتر شده.
دقت کن!
پارسال خرداد چه آتشی بودیم ،امسال خرداد یادی از آتش حتی نیست!
خرداد پارسال از حادثه ها میگفتیم ،خرداد امسال حادثه نمانده که یاد کنیم.
خرداد پارسال بگیر و ببند از روز تحویل خرداد شروع شد.محبوبه کرمی جلوی درب اوین یک قطار همراه برای بدرقه داشت.مهندس سحابی در غم نبودن آزادی دق کرد و مُرد.فردای مرگ مهندس دخترش با ضربه ی جوانمرد قصابی افتاد روی زمین و همسفر بابا شد.هدی صابر عزیز در اعتراض به حرکت آن جوانمرد قصاب اعتصاب غذا کرد و قبل از غروب خرداد،خردادیِ رستگار شد.ما  هم اسفند روی آتش بودیم!
خردادِ امسال از ته اردیبهشت شروع شد...........
کافورش بر جنس زن و مرد اثر کرد.دراز مدتی هم نبود.بیشترین تاثیر در کوتاهترین زمان با کمترین دوز حتی!

Thursday, May 24, 2012

شب آرزو

مهسای کنار مسعودم آرزوست.
منهای یک سال و نه ماه و سیزده روز

Sunday, May 20, 2012

منهای یک سال و نه ماه و هجده روز

سلام مسعود خوبی؟ روبراهی؟ همه چی آرومه؟ هر روزت برقراره؟فوتبالت سرجاشه؟چای عصرونه بر وفق مراده؟
با احمد آقا شوخی میکنی؟
هنوز از  آقاعیسی شرم حضور میکنی؟
عادت کردی به جمعه تا چهارشنبه شمردن؟
گزارش جدیدی نداری؟تو گزارش جدیدیت جایی برای کسی داری؟
 نمی خواهی بنویسی که روز از نو شد در اوین؟
بنویس هر چی که میخوای بنویس
اما
ننویس از اشکهات که جلادان منتظرند جملگی به اشکهات
ننویس از غصه ی قصه ی زندگی دختری که به پای تو ایستاده و تو به عشق این ایستادن ایستاده ای
ننویس از درد رنجی که بر درد پایت افزونی میکند
ببین رفیق: کلن ننویس از درد دلت  که خفاشان بیدارند
خم به ابرو نیار که خم ابروی تو لبخند بی وجودان خواهد شد
راستی پنجشنبه ها کسی هست که بیاد ملاقاتت؟
پنجشنبه ها رو به شمارشت اضافه کردی تا یکسال و نه ماه و هجده روز دیگر؟

Wednesday, May 16, 2012

این اوین است که میهمان دارد

چند روزی دسترسی به اینترنت نداشتم.دقیقن از روز سه شنبه هفدهم اردیبهشت.
از خیلی قبل برای روز بیست و دوم اردیبهشت که مصادف با تولد مسعود باستانی بود عکسی تدارک دیده بودم ونوتی.(تنها کاری که میشود کرد!)
روز موعود گرفتار بی اینترنتی بودم.
بعد از چند رور که دسترسی پیدا کردم رفتم فیسبوک مهسا امرآبادی هرچند با تاخیر براش تبریک تولد مسعود رو بذارم که متاسفانه با خبر شدم خود مهسا هم قبل از زادروز مسعود به زندان اوین رفته.
ایرادی نیست.این نیز بگذرد.
اما تا بگذرد دردها و کینه ها بیفزاید.
بخواب آقا که آدمخوارهایت بیدارند

Sunday, May 6, 2012

تفاوت های مرگیِ هنری ورزشی

نمیتونم قبول کنم که ایرج قادری با بیش از سالیان بلند سابقه در خدمت به هنر این خاک اینگونه بی سر و صدا و در سکوت به خاک سپرده شود در حالی که روح الله داداشی با اون هیاهو و مراسم پشت مراسم به دیار رهسپار شود.
هر دو ایرانی بودند،یکی هنرمند و دیگری ورزشکاری با قدمت خیلی کمتر از سن فرزند اولی،
اما چه فرقی داشتند؟

Tuesday, May 1, 2012

روزت مبارک نباد

کارگرانی که سالی یکبار از شما یاد میشود و آن هم در همین روز کارگر و بس
همین روز است که از بالاترین مقام اجرایی تا پایین تر مقام مجلسی همه نام شما را تیتر پروپاگاندای خود میکنند.
مهم نیست سی و چهار ماه حقوق نگرفتن تو.مهم نیست اخراج بی دلیل تو.مهم نیست با ماهی زیر حداقل حقوق همانی که از تو نردبان ترقی میسازدو تعیین حقوق تو میکند زندگی کردن.
تنها مهم است بر روی پیشانی تو بوسه زدن به وقت روز گارگر.
مهم است با تو عکس انداختن به روز کارگر چرا که عکسِ با توست که کارگر شود نه وجود تو که وجود مثل تو بیشمار است.
همچنان سیلی بنواز بر رخ تا سرخ بماند که ماتیک در یدِ قدرت است
روزت را مبارک نمیگویم چرا که شرم و خجالتت در خانه تبریکی ندارد

Sunday, April 22, 2012

هفت سال قدمت تاریخ

اتفاقن برای من هم تاریخ مثل احمدی نژاد از هفت سال قبل شروع شده
در این هفت سال قدمتِ تاریخ شاهد هفتصد نوع قیمت از هفتاد هزار نوع کالا بودم
در این هفت سال قدمتِ تاریخ شاهد هفت میلیون دروغ از ابر تاریخدان این هفت سال قدمت بودم
و هفت میلیون ماله کش بر دروغ های این ابر تاریخدان هفت رنگ.

قیمت نان هفت بار عوض شده

قیمت شیر هفتاد بار عوض شده
قیمت روغن خوراکی هرماه هفت بار عوض شده
قیمت انواع خدمات هفت هزار بار بیشتر شده
قیمت دلار در برهه ای از این هفت سال قدمت،هفت دقیقه ای یکبار زیاد شده
قیمت گوشت،هر هفته بیشتر شده
قیمت خانه ,قیمت هفت خون شده
حال شما پیشینیان تاریخِ قبل از این هفت سال بفرمایید آیا شما هم روزی هفت بار برای ادامه ی زندگی جان می کندید؟

Wednesday, April 4, 2012

بهارِ بی بهار خزانی بیش نیست

امروز سالروز تولد تو بود بهار.تو نبودی اما بهار بود.بهار بود اما حس بهار نبود.بهار بود اما بدون تو سرد بود.سرمای این بهار سرد تر از زمستان بود چون بهار نبود.شانزده فروردین است اما سرمای شانزده آذر دارد.
راستی بهار،مهم نیست که بهار است؛ اما مهم است که بهار نیست.
 به یادتیم بهار، حتی در بهار سرد بی بهار.بهارِ بی بهار خزانی بیش نیست.بهار، تو میشکفی حتی اگر در دل سیاه زمستان اسیرِ بند باشی.
تولدت مبارک بهاره.امید که صبر تو راهی برای هدایت باشد.

Sunday, April 1, 2012

بهار من کی می آیی؟

خوابتو دیدم.مثل آنچه هستی مهربان بودی و دنبال گمشده ات میگشتی.
گمشده ات با من همراه بود، آمده بود پیشواز.حتی بغلش نکردی.نبوسیدیش.اشکِ جاریِ چشمهایش را با دست خشک نکردی.لبخندی تحویلش دادی و مرا خواندی و دنبال گمشده ات گشتی.
آشفته بودی اما بودی
خندان و سراسیمه،از ماشین پیاده شدی اما نمیدانستی کجا باید دنبالش بگردی!
امروز خبر آمد که از سبز کردن عدسِ خشکِ  جیره ی غذاییِ بیماران بند ،از پشت حصارهای رجایی شهر،گزارش بهاری دادی.

فهمیدم! گمشده ات بهاری سبز بود.

Monday, February 27, 2012

لیلای علیِ حاتمی

درود جناب حاتمی بزرگوار.
امروز بار دیگر دختر شما بود که نام شما را در دنیای هنر جاودانه کرد.
امروز بار دیگر دختر شما نشان داد شاگرد استاد بزرگ سینمای ایران علی حاتمی است.
امروز بار دیگر لیلای تو شادی را به خیمه ی ایرانی ها آورد.چه خوش بود لحظه ی غروری که بر ما نشست.
امروز بار دیگر لیلای تو به مانند خداداد عزیزی جاودانه شد.اما افسوس که آنگاه که خداداد جاودانه شد با گرمی و شادی و بوق و هلهله به استقبالش رفتیم و حالا که لیلای تو جاویدان شده نه تنها استقبال میسر نیست که نام بردن هم با بی مهری مواجه میشود!
امروز بار دیگر ایران تو لبریز از اشک شوق و غرور پیروزی شد هنگامی که دختر محجوب تو با عشق به این خاک در مرزهای دور، هنر ایرانی را به رخ دنیا کشید.
امروز بار دیگر دختر تو ثابت کرد اگر چه در انتخاب تو نقش نداشته اما چه دل پاکی داشته که تو استادش باشی و اصغر همکارش.
امروز بار دیگر لیلا ثابت کرد ایرانیست که می تواند خارج از هر مشکلی دنبال صلح باشد و به دنیا بفهماند ایرانی آن نیست که برخی کرنایش می کنند.
امروز بار دیگر یادگارت،یادگار غرور ایران شد.
خوش بحالت جناب حاتمی که اینگونه جاویدان میمانی.
خوش بحالت حاتمی بزرگ که هم فیلم لیلایت جاودان است هم لیلایت.

Sunday, February 19, 2012

حق!

آی آدما.آروم.اتفاقی نیفتاده.نه میر حسین حصر است نه مهدی خزعلی رو به مرگ.به خرید نقل و نبات عیدتان برسید.هیچ اتفاقی نیفتاده.هم مرگ حق است ،هم حصر سزای دم از حق

Saturday, February 4, 2012

تولدت مبارک بانوی سبز اهورایی

دیروزپانزده بهمن بود. سالروزتولد شیر زنی از سرزمین پاک آریایی.سرزمین به یغما رفته ی آریایی.سرزمینی که به چوب و فلک بسته اندش.
هاله خانم با عزت، در این چند ماهی که نبودی اتفاقی نیفتاد.وطن ذلیل و ذلیل تر شد.دلالان لابی فربه و فربه تر شدند.صدای کریه شیپور جنگ رسا تر شد.تهمت ها جدید تر شد.خیانتها دو چندان شد.گریه ها بی اثر تر شد.جای درد ها بی حس تر شد.زندانها خلوت که نه،تنگ تر شد.
هاله خانم با عزت،خوش بحالت که نبودی.که اگر بودی چشمانت یکی اشک بود و یکی خون.
دستانم خالی از خبر خوش بود برای جشن میلادت.کادوی تولدت را تا رسیدن به خبرهای خوش آزادی در دخمه ی دل نگه می دارم.
تولدت مبارک بانوی سبز اهورایی



Monday, January 30, 2012

حصر نوشت

قرار بود حصر شکست باشد اما من شکستم...
وقاحت که از حد بگذرد چه یک ساعت، چه سیصد و پنجاه روز

Tuesday, January 10, 2012

دولّو خشگـله

احمدی نژاد:هیچ عاملی نمی‌تواند دو ملت ایران و ونزوئلا را از یکدیگر جدا کند

Friday, January 6, 2012

سوپر نوشت

چون
عمر جنتی 
صبر خاتمی
گنج رحیمی
نداریم
از دادن رای نسیه، معذوریم!