Sunday, May 20, 2012

منهای یک سال و نه ماه و هجده روز

سلام مسعود خوبی؟ روبراهی؟ همه چی آرومه؟ هر روزت برقراره؟فوتبالت سرجاشه؟چای عصرونه بر وفق مراده؟
با احمد آقا شوخی میکنی؟
هنوز از  آقاعیسی شرم حضور میکنی؟
عادت کردی به جمعه تا چهارشنبه شمردن؟
گزارش جدیدی نداری؟تو گزارش جدیدیت جایی برای کسی داری؟
 نمی خواهی بنویسی که روز از نو شد در اوین؟
بنویس هر چی که میخوای بنویس
اما
ننویس از اشکهات که جلادان منتظرند جملگی به اشکهات
ننویس از غصه ی قصه ی زندگی دختری که به پای تو ایستاده و تو به عشق این ایستادن ایستاده ای
ننویس از درد رنجی که بر درد پایت افزونی میکند
ببین رفیق: کلن ننویس از درد دلت  که خفاشان بیدارند
خم به ابرو نیار که خم ابروی تو لبخند بی وجودان خواهد شد
راستی پنجشنبه ها کسی هست که بیاد ملاقاتت؟
پنجشنبه ها رو به شمارشت اضافه کردی تا یکسال و نه ماه و هجده روز دیگر؟

No comments:

Post a Comment